نکات چند در مورد ویتامین سی (ویتامین C)

```چند نکته مهم در مورد ویتامین سی:

دریافت مقادیر بالای ویتامین سی می تواند منافعی داشته باشد```

در یافت روزانه بیش از ۱۰۰ ملی گرام ویتامین سی باعث اشباع ظرفیت بدن برای میتابولیسم آن می شود و هر مقدار بیش از این از ادرار دفع می شود. اما ویتامین سی علاوه بر وظایف دیگرش، جذب آهن معدنی را هم افزایش میدهد و این به وجود ویتامین در روده بستگی دارد. بنابر این دریافت زیاد ویتامین سی ممکن است سودمند باشد و غالباً همراه با مکملهای آهن برای درمان کمخونی فقر آهن تجویز می شود.

شواهد قانع کننده بسیار کمی هست که دوز های بالای ویتامین سی جلوی سرما خورده گی را بگیرد.

گرچه ممکن است مدت و شدت آنرا کاهش دهد.

#Vitaminc

#ویتامین_سی

#موادمعدنی #غذا #دوا #ویتامین #ویتامینها #ویتامینC

منبع:ف لپنکات

https://whatsapp.com/channel/0029VadDDNw6buMD9uQFr13j/114

قیادت های ساختگی و کاذب

‏قیادت های کاذب: غربی ها در پهلوی دیگر برنامه ها و راهکار های شان برای تقابل با اسلام، برنامه یی منظم برای تربیه چهره های نوکر و خود فروخته از میان فرزندان امت اسلامی را به کار گرفتند، این طبقه تربیت شده توسط غربی ها بعد از فراگرقتن فکر غربی، توسط غربی ها در کشور های اسلامی
‏به قدرت رسیدند و در جریان قدرت نا میمون شان تمام تلاش شان برای خرسندی و خوشنودی باداران شان بوده و هیچ نوع احترام و پابندی به دین و ارزش های دینی نداشتند و همه دار و ندار و هم وغم شان برای ترویج فکر غربی بود، همین طبقه نوکر باعث این همه بدبختی در کشور های اسلامی گردیده اند،
‏زمانی ما از جال غلامی غرب رهایی می یابیم که دست این خود فروخته ها و نوکران غرب را از کشور های اسلامی کوتاه بسازیم و فرصت را برای تطبیق سیاست اسلامی در کشور های اسلامی مهیا نماییم آنگه دیگر مظلومیت رخت می بندد و الا همین گونه که الآن در غزه دارند مارا سلاخی و قتل عام می کنند،
‏همین وضعیت ادامه خواهد داشت و امت یک ونیم ملیاردی به جز از اشک ریختن و نوحه سرایی و شمردن تعداد شهدا و مجروحین کاری دیگری از دست شان ساخته نخواهد شد، حالا فکر میکنم نسبت به هرزمان دیگر جوانان مسلمان و در کل جوامع اسلامی بیدار گردیده اند و این بیداری باعث زوال قدرت
‏نامیمون غربی ها خواهد گردید ان شاءالله.

۳۰ ومین سالروز قتل عام مسلمانا بوسنی توسط صرب ها و مدعای دروغین حقوق بشر غربی

فقط سی سال پیش از امروز"
....
ا گر [ماجرای] بوسنی را نفهمی، غزه را نخواهی فهمید؛
نخست بوسنی را بفهمید تا غزه و آنچه در آن می‌گذرد را بفهمید و شگفت‌زده نشوید!

نسل‌کشی‌ای را که صرب‌ها علیه مسلمانان بوسنی به راه انداختند، در آن ۳۰۰هزار مسلمان به شهادت رسیدند و ۶۰ هزار زن و دختر مورد تجاوز قرار گرفتند و یک و نیم میلیون نفر آواره شدند.

آیا آن‌را به یاد داریم؟

یا فراموشش کرده‌ایم؟

یا اصلاً چیزی در موردش نمی‌دانید؟!

مجری «سی. ان ان» در مورد سالگرد کشتارهای بوسنی صحبت می‌کند و از کریستیان امانپور خبرنگار معروف می‌پرسد:

آیا تاریخ تکرار می‌شود؟

کریستیان ماریا هایده امانپور از شبکه "سی.ان.ان" در مورد سالگرد کشتارهای بوسنی اظهارنظر می‌کند:

این جنگ، یک جنگ قرون وسطایی، کشتار، محاصره و در گرسنگی و قحطی قرار دادن مسلمانان بود و اروپا حاضر به مداخله نشد و گفت:

این یک جنگ داخلی است!

این ادعا، یاوه‌ای بیش نبود.

هولوکاست حدود چهار سال به طول انجامید و در طی آن صرب ها بیش از ۸۰۰ مسجد را که قدمت برخی از آنها به قرن شانزدهم میلادی بازمی گشت، تخریب کردند و کتابخانه‌ی تاریخی سارایوو را به آتش کشیدند.

سازمان ملل مداخله کرد و دروازه‌هایی را در ورودی شهرهای اسلامی مانند: گراژده، سربرنیتسا و زپا قرار داد، اما زیر محاصره و آتش بودند، بنابراین حفاظت سودی نداشت.

صرب‌ها هزاران مسلمان را در اردوگاه‌های کار اجباری قرار دادند، آنها را شکنجه کردند و گرسنه نگهداشتند تا اینکه مبدل به اسکلت شدند.

وقتی از یکی فرمادهان صرب پرسیدند، چرا؟

گفت: این‌ها گوشت خوک نمی‌خورند!

در روزگار قتل عام بوسنی، "گاردین" یک نقشه تمام صفحه منتشر کرد که موقعیت کمپ‌های تجاوز جنسی بر زنان مسلمان را نشان می‌داد؛ هفده اردوگاه بزرگ، که برخی از آن‌ها در داخل خود صربستان قرار داشت!

صرب‌ها به کودکان تجاوز کردند [حتی] به دختربچه‌ی چهار ساله!

گاردین گزارشی از آن حادثه‌ای المناک تحت عنوان:"دختربچه‌ی که گناهش مسلمان بودن بود" به دست نشر سپرد.

راتکو ملادیچ قصاب، رهبر مسلمانان "زپا" را به جلسه دعوت کرد، سیگاری به او داد، کمی با او خندید، سپس به او حمله کرده و او را ذبح کرد.

در حق «زپا» و باشنده‌گانش جنایات زیادی را مرتکب شدند.

اما معروف‌ترین جنایت، محاصره سربرنیتسا بود. سربازان بین‌المللی (صلیبی‌ها) تا دیروقت با صرب‌ها شب‌نشینی می‌کردند و می‌رقصیدند و عده‌ای از آن‌ها در ازای دریافت لقمه‌ای غذا با زن مسلمان در مورد شرف و عزت‌اش چانه‌زنی می‌کردند!

صربها به مدت دو سال سربرنیتسا را در محاصره داشتند. حملات توپخانه‌ای و بمباران یک لحظه هم متوقف نبود.

صرب‌ها بخش بزرگی از کمک‌هایی را که به شهر می‌رسید به خود می‌گرفتند، سپس غرب تصمیم گرفت آن را به گرگ‌ها بسپارد؛ گردان هالندیی که از سربرنیتسا محافظت می‌کرد با صرب‌ها توطئه کرد و مسلمانان را تحت فشار قرار داد تا در ازای امنیت [جان شان] سلاح‌های خود را تحویل دهند!

مسلمانان پس از خستگی و عذاب، تسلیم شدند و پس از این‌که صرب‌ها اطمینان حاصل کردند، به سربرنیتسا حمله کردند، مردهای آن را از زنانش جدا کردند، دوازده‌هزار طبقه‌ی ذکور، اعم از مردان و کودکان را جمع کردند و همه را ذبح و مثله کردند.

از نمونه‌های مثله‌ای که انجام می‌دادند:

شخص صربی بالای مرد مسلمان می‌ایستاد و تصویری از صلیب ارتدوکس را در حالی‌که [مرد مسلمان] زنده بود بر روی او حک کرد (برگرفته از گزارش نیوزویک یا مجله تایم).

عده‌ای از مسلمانان از شدت دردی که می‌کشیدند، صرب را التماس می‌کردند که کار شان را هرچه زودتر تمام کند!

مادر دست صرب را می‌گرفت و از او التماس می‌کرد که تکه جگرش را ذبح نکند، [اما صرب] دستش را قطع می‌کرد، سپس گلوی فرزندش را جلوی چشمش می‌برید!

قتل عام در حال وقوع بود...

اما ما می‌دیدیم، می‌شنیدیم، می‌خوردیم، خوش می‌گذراندیم و بازی می‌کردیم!

پس از کشتار سربرنیتسا، قصاب، رادوان کاراجیچ فاتحانه وارد شهر شد و اعلام کرد:

سربرنیتسا همواره شهر صربی بود و اکنون به آغوش صرب‌ها بازگشت.

صرب‌ها به زن مسلمان تجاوز می‌کردند و او را مدت نُه ماه زندانی می‌کردند تا این‌که او زایمان کند.

چرا؟

یک صرب به یک روزنامه غربی گفت:

ما از زنان مسلمان می‌خواهیم که نوزادان صرب به دنیا بیاورند.

ما بوسنی، سارایوو، بانیالوکا و سربرنیتسا را به یاد می‌آوریم

می‌گوییم و تکرار می‌کنیم:

ما بالکان را فراموش نخواهیم کرد.

ما هرگز غرناطه را فراموش نخواهیم کرد.

ما هرگز فلسطین را فراموش نمی‌کنیم.

در سی‌امین سالگرد جنایت اروپا و صرب‌ها در بوسنی می‌گوییم: فراموش نمی‌کنیم، نمی‌بخشیم و هرگز شعارهای مدارا، همزیستی و حقوق بشر را باور نمی‌کنیم.

در بحبوحه قتل‌عام‌ها در بوسنی، یک روزنامه فرانسوی نوشت:

از جزئیات آنچه در بوسنی می‌گذرد برای ما واضح شده است که فقط مسلمانان از فرهنگ زیبا و متمدن برخوردارند.

در اینجا ما باید موضع‌گیری‌های پیر ارتدوکس، پطرس غالی را که در آن زمان دبیر کل سازمان ملل بود و آشکارا در کنار برادران صرب خود قرار داشت، با جوهر شرمندگی ثبت کنیم.

اما پس از سی سال، ما درس نیاموختیم.

ضمیمه لازم: صرب‌ها علما و ائمه مساجد و روشنفکران و تاجران را می‌کشتند و آن‌ها را می‌بستند و ذبح می‌کردند و در رودخانه می‌انداختند.

هرگاه صرب‌ها وارد شهری می‌شدند، شروع به تخریب مسجد آن می‌کردند.

یکتن از مسلمانان می‌گوید:

وقتی صرب‌ها مسجد شهر را خراب می‌کردند، ما چاره‌ای جز آواره شدن از آن شهر را نداشتیم، زیرا مسجد از همه چیز ما نمایندگی می‌کرد!

به یاد می‌آورم که یک روزنامه انگلیسی، نسل کشی مسلمانان در بوسنی را با این عبارت توصیف کرد:

جنگی در قرن بیستم که به سبک قرون وسطایی انجام می‌شود!

(پیامی برای شیفتگان تمدن غرب و حقوق بشر دروغینی که از آن با آب و تاب حرف می‌زنند)

داستان‌های تاریخی برای خواباندن بچه‌ها تعریف نمی‌شود!

بل‌که به مردان گفته می‌شود تا بیدار شوند.

خداوند به کسی‌که این مطلب را می‌خواند و نشر می‌کند، جزای خیر دهد.

برای یاددهانی نیست، بل برای پند و عبرت است!

حمایت مردم از نظام امارت اسلامی و انزجار و تنفر شان از دزدان فراری و بخصوص از نسل زنگ و جامن

همه جا سخن از راستی ،صداقت ودست آورد امارت اسلامی است وهر موافق ومخالف به دست آوردهای امارت اذعان واعتراف دارد .

با وجود فعالیت های چشم گیر رسانه های مخرب وتوطئه های شان علیه مجاهدین امارت اسلامی وعلیه ااا که ازوهیچ احدی پوشیده نیست تا جایی که دوستان از این بابت شکوه دارند ،واما امارت اسلامی و بزرگان مدبر آن با تلاش های مخلصانه وخستگی ناپذیر شان همه توطئه ها وچلندیات رسانه های مخرب وشیطان صفت را به باد هوا داده اند وجایگه خود را بگونه یی که شایسته شان است در جامعه تثبیت نموده اند ،از همین جاست که هر فرد جامعه به موفقیت وپیشرفت شان اعتراف دارد وصداقت و راستی شان را می پذیرند ،آنهای که در نتیجه تبلیغات سوء رسانه های مغرض چندی قبل حتی با شنیدن نام طالب حساسیت داشتند ،امروز بعد از اینکه از نزدیک با طالب آشنا شدند از آنها با شور وشوق تمجید می کنند وبه کار هایش برای ترقی وپیشرفت کشور باور دارند ومی پذیرند که آنها هستند که از ارزش های والای شان محافظت می کند وبه این هم اعتراف می کنند که دیگر هیچ گروه وجریانی در مقابل امارت اسلامی بنام جبهه بغاوت ومنافقت توان استاده گی نخواهد داشت ، چون آنهای که خودرا رهبر وپیشتاز آن جریان بغاوت می دانند ،همه شان در مقابل اشغالگران سر تسلیمی فرود آوردند وبخاطر منافع شخصی شان ،تمام جنایات اشغالگران را نادیده گرفتند ودر پهلوی اشغالگران استاده شدند وبا معیت اشغالگران از هیچ نوع ظلم واستبداد در مقابل ملت مسلمان افغانستان کوتاهی نکردند ، در کنار همین اشغال ۲۰ ساله صلیبی ها صاحب شهرت وسروت ملیاردی شدند ،در زمان مستی وسروت شان هیچ خبری از مردم عام نداشتند وهیچ توجهی به حامیان شان نکردند ،تنها جیب های خود را پر نمودند وفرزندان شان را به پوهنتون ودانشگاه های معتبر جهان شامل نمودند تا مدارک بلند تحصیلی بدست بیاورند .

اما فرزندان حامیان شان را که بخاطر همین جبهه بغاوت ویا جمهوریت کشته شده بودند ،در جاده ها مصروف دست فروشی ویاجمع کردن خیرات (گدایی )بودند واز نظر اقتصادی باسخت ترین شرایط مواجه بودند وهیچ خبری از تعلیم وتحصیل شان نبود و آنهای که پدران شان زنده بود نیز از بیکاری رنج می بردند ،چون این نوکر بچه های اشغال پرور هیچ توجه به حامیان شان نمی کردند چی برسد به بقیه ملت بیچاره ،نزدیک ترین اقارب شان نیز از از آنها خاطره خوشی ندارند چون آن غلام بچه ها فقط عاشق خود بودند وبه هیچ احدی اعتنایی نمی کردند وهمین بود نتیجه آن جنایات شان که امروز بیشتر از مخالف از طرف دوستان خود شان نفرین می شوند ،ونزد مردم عام به دزد مشهور هستند وبنام قاتلان ،دزدان وچپاولگران شناخته می شوند .

#shafaqayoubi

#شفق_ایوبی

#ایوبی

#مردم

#حمایت

#Drshafaq

‪Subject: در هر مجلس سخن از اخلاص ،پیش رفت ودست آورد توست‬

To:

هنگ ناموزون جنرال همجنس گر!

*هنگ ناموزون جنرال همجنس‌گرا!* ✍️ عبدالله ایلیار آقای «دوستُم» بعد از مدت‌ها نیشه و خمار، در این روزها دوباره به گفتار آمده و لب جهالت گشوده است! «پستهٔ بی‌مغز اگر لب وا کند رسوا شود!» وی از حامیان خود خواسته است تا جنگ در مقابل طالب را از حماس بیاموزند! اولا (بی‌چاره) ندانسته است که طالب همان حماس است و حماس همان طالب. بلی! سه فرزند رهبر حماس با نواسه‌هایش در یک روز به شهادت می‌رسد و فرزند رهبر طالب واسکت استشهادی می‌پوشد و به شهادت لبخند می‌زند. اما فرزندان شما فراری‌ها در کاباره‌های شراب‌نوشی تاشکند و آنقره مشغول معصیت و گمراهی اند! سربازان حماس و طالب شب را با نماز و تلاوت قرآن سپری می‌کند؛ اما سربازان تو به غارت و راه‌گیری مشغول است. رزمندگان حماس و طالب اهلُ‌الله اند و جنگ‌جویان تو اهلِ شیطان. حماس و طالب قهرمان و فدائیان دین، میهن و عزت زمان اند. شما، مزدوران بیگانگان، کفر و ذلت اید. خال سیاه مَهرویان و دانهٔ فلفل سیاه، هردو یک رنگ اند؛ اما این کجا و آن کجا؟ جنرال ننگ و عار؛ کاش در وجودش ذره‌ای از شرم و حیا می‌بود! و از تاریخ ننگین و شرم‌آورش برای حامیانش می‌گفت؛ وطن‌فروشی و ذلت خود را به میدان می‌کشید؛ و از کرده‌هایش در حق حامیانش می‌گفت؛ پدر معنوی‌ای که در حق فرزند نزدیکش ایشچی چه جفایی مرتکب شد باید معذرت می‌خواست؛ از نیم قرن بدین سو حامیان خود را هم‌چو گوسفند قربانیِ پای قدوم روس و آمریکا ساخته است و به ملت پاکش لقب «گلیم جمع» را کمایی کرد! تاریخ ملت تورک‌تبار مزین با یاد بزرگان و سلاطینی از قبیل تیمور، بابر، بایقرا و علی‌شیر نوایی بود و باعلمایی از قبیل مرغیلانی، کاسانی، بخاری، ترمذی، ابن سینا، مولانا و هزاران دیگر با افتخار قد بلند کرده بود. و اما این جنرال مزدور مکتب‌ندیده که با الف آشنایی نداشت، ننگین‌ترین افراد دزد، قطاع الطریق، قمارباز، سگ‌باز، چرسی و بنگی، شرابی امثال خود، خائنی که نیم روز را نشه و نیم روز را با فجایع دیگر سپری می‌کرد، به اطراف خود جمع کرد؛ تا که می‌توانست جنایت آفرید، دست به قتل، کشتار و غارت زد؛ شمال را به کابوسگاه وحشت و دهشت تبدیل نمود. این گرگ پیر در طول این همه زمانِ قدرت و دیکتاتوری‌اش، چه دست‌آوردی دارد؟ ملت افغانستان به‌ جایش، حتی به ملت تورک‌تبار خود، به جز لکهٔ ننگ و رسوایی و روز‌های سیاه‌تر از شب چیزی نگذاشت. برادران شرق و جنوب و ولایات دیگر افغانستان، تنها از فاجعهٔ دشت لیلی می‌دانند و بس؛ اما ما تورک‌تباران در هر قریهٔ سرپل، فاریاب و جوزجان یک گور دسته‌جمعیِ شهدای اوزبیک داریم؛ که تنها عامل این جنایات همین رهبر جعلی و جاهل تورکتبار است. از کدامش بگویم؟ از قتل عام سال ۱۳۶۷ قریه بورقوت اوزبکیه سانچارک سرپل بگویم که بیش از سی‌نفر را شهید نمود و مظالمی را نقش تاریخ ساخت که قلم جرائت نوشتن را ندارد. و یا از قتل عام ماه ثور سال ۱۳۶۰ ه‌.ش قریه تغایخواجه سانچارک سرپل بنویسم که همراه با قوای روسی بیش از هشتاد نفر از اوزبکان را در یک روز بی‌رحمانه قتل عام و مثله نمودند و بیش از هزار و پنجصد خانه از اهالی قریه را به آتش کشیدند. از تجاوز به حریم مردم بیان کنم یا از وحشت دزدان و قاتلان حرفوی‌اش در حق تورک‌تباران؟ هر روز از تاریخ گذشته‌اش، جز رنج و درد، ظلم و بربریت در حق مردمش نبوده است. حالا بی‌شرمانه باز هم هوای جنگ دارد و تشنهٔ خون است. نه، نه! الحمدلله؛ دیگر مردم ما بیدار شده اند. حالا از حماس الهام می‌گیرند و علیه تو و امثال تو و دیگر سگ‌شویان و فراریان مزدور می‌جنگند. قبلا هم جز چند فرد بی‌هویت و بی‌شعور کسی در کنارت نبود و حالا هم نخواهد بود. دیگر این معاملهٔ سحر و جادوی فرعونی‌ات، ذریعه رهروان موسی، به زباله‌دان تاریخ انداخته شد. تا تو باشی و دوباره بنام دفاع از حقوق اوزبیک به گردهٔ اوزبیک سوار نشوی! و ناموس اوزبیک را فرش قرمز برای بیگانگان قرار ندهی! دیگر آرزوهایت را بگور خواهی برد و مخمور ذلت و منفور در دیار بیگانگان خواهی مرد. https://t.me/TALEBAN_NEWS

نویسنده: استاد عبدالله الیار

دهم حوت سال ۱۳۹۸ روز تاریخی و بیاد ماندنی برای ملت مسلمان افغانستان

دهم حوت سال ۱۳۹۸ روز تاریخی وبیاد ماندنی برای ملت مسلمان افغانستان

چهار سال قبل در دهم حوت سال ۱۳۹۸
پایان نامه نشست های پیهم بین بزرگان دفتر سیاسی امارت اسلامی و دیپلومات های امریکایی یا همان توافقنامه دوحه به امضا رسید.
توافقنامه دوحه آغاز نتیجه ملموس زحمات دو دهه جهاد ملت مجاهد پرور افغانستان بود، زیرا اخراج اشغالگران یکی از اهداف بزرگ جهاد دو دهه گذشته بود که طی توافقنامه دوحه امریکایی ها و در کل اشغالگران صلیبی اخراج شان را در آن نشست پذیرفتند، در اصل خود همین نشست نیز بهانه یی بود برای فرار متجاوزان، چون اشغالگران صلیبی بعد از متحمل شدن آسیب های جبران ناپذیر از طرف مجاهدین در میادین نبرد در صدد خروج و فرار کامل از این خاک بودند اما تنها به بهانه یی نیاز داشتند تا از شرم جهانیان و از شر ملت های شان در امان بمانند.

امریکایی ها و در کل اشغالگران در نشست دوحه چیز خاصی بدست نیاوردند اما آنرا بهانه یی برای خروج شان ساختند، اما بالعکس بزرگان امارت اسلامی در آن نشست دست آورد های بزرگی داشتند.
اخراج مکمل اشغالگران صلیبی و پایان دادن رژیم دست نشانده آنها یکی از دست آورد های بزرگ آن توافقنامه بود که زمینه ساز حاکمیت نظام اسلامی گردید، که این خود دست آورد بزرگی است، چون ملت مسلمان افغانستان سالیان درازی منتظر چنین حاکمیت بودند و برای همین تنها در چند دهه اخیر در برابر دو ابر قدرت ایستادند و دست از جهاد برنداشتند تا اینکه به این هدف والا نائل گردیدند.
و این(حاکمیت نظام اسلامی) دست آورد بسا بزرگ و آرمان دیرینه مردم مجاهد پرور افغانستان بود.
برای همین دشمنان نظام اسلامی از آن نشست بیزار اند و از پیروزی که مجاهدین امارت اسلامی از آن توافق نامه بدست آوردند‌ نگران اند و اندوهگین.

اما آنچه را که نباید فراموش کنیم اینست که آن توافقنامه و آن پیروزی خاص خیرات، هبه و بخشش کشور و یا گروهی نبوده بلکه نتیجه نصرت الله متعال برای مجاهدین و نتیجه زحمات و قربانی های بی شمار مجاهدین و ملت افغانستان بود که با جان و مال شان در ۱۸ سال قبل از آن متحمل شده بودند و برای همین هدف مقدس از هیچ نوع سعی، تلاش و قربانی دریغ نورزیده بودند.


از طرفی جنایات اشغالگران نیز چنان شدت گرفته و از حد گذشته بود که ملت را به ستوه آورده بودند، در نتیجه همه ملت به جز از عده یی «اجیر و برده غربی ها» با یک صدا علیه اشغال آن زمان صدا بلند نموده بودند.
اعتراض و مقاومت مردم در برابر اشغالگران با اشکال مختلف جریان داشت و اما پیش قراول همه شان مجاهدین بودند که در سنگر های گرم علیه دشمن سفاک و متجاوز دست به جهاد مسلحانه زده بودند، اما بقیه ملت نیز خاموش نبودند و به اشکال مختلف برادرانشان را در سنگر نبرد و جهاد یاری می نمودند، خطبا، علما و واعظان با خطبه های شان و مدرسین با تدریس شان پرده از جنایات اشغالگران برمیداشتند و ظلم و وحشت آنها را برملا می ساختند و از عواقب ناگوار ادامه اشغال صحبت می کردند و جهاد مجاهدین را صحه گذاشته و آن را تأیید می کردند و از نتایج مثبت جهاد برای مردم می گفتند و از بر حق بودن داعیه مقدس مجاهدین می گفتند.
اهل قلم با قلم های شان از جنایات اشغالگران می نوشتند و حملات مجاهدین را پخش و نشر می کردند و جوانان را برای یک رویارویی طویل المدت در برابر اشغالگران آماده می نمودند و پرده از چهره دشمنان اشغالگر، خون آشام و متجاوز برمیداشتند، نتایج فعالیت آنها خیلی ملموس بود چون همین فعالیت های قلم بدستان باعث گردید: ذهنیت قشر چیز فهم و بخصوص محصلین، اساتید پوهنتون ها، هموطنان مقیم در خارج و حتی فراتر از آن ذهنیت مسلمانان جهان و جهانیان نسبت به مجاهدین و داعیه برحق شان تغییر مثبت نماید و از بر حق بودن جهاد مردم افغانستان در برابر امریکا و ناتو آگاهی حاصل نمایند.
در نتیجه همین تلاش های پی هم قلم بدستان بود که تعداد کثیری از جوان شهری بعد از آنکه از حقایق آگاه شدند، حامی مجاهدین شده و خیلی از آنها به صفوف جهادی پیوستند و تعدادی نیز شهید شدند و عده یی که فرصت جهاد برایشان میسر نشد تابه اخیر از مجاهدین حمایت نمودند و همراه با مجاهدین پیروزی و فتح را جشن گرفتند و چشم های شان با حاکمیت نظام اسلامی سرد گردید.

خاطره شخصی خودم از دهم حوت سال ۱۳۹۸
و از امضای توافقنامه دوحه: آن روز به شکل عجیبی گذشت خوشی و مسرت آن روز بیاد ماندنی بود و عجیب، اگر افراط نشود من می توانم بگویم به جز از روز فتح کابل توسط مجاهدین ا.ا هیچ روز دیگری آنچنان برایم مسرت بخش نبوده، چون در همان لحظات ما حدس این پیروزی عظیم را که الله متعال برای ملت افغانستان به ارمغان آورد زده بودیم و از قراین میدانستیم که دیگر ساعت ها و دقایق پایان اشغال هرلحظه نزدیک و نزدیکتر می شد.

بررسی وضعیت عمومی نیز ما را وامی داشت تا بیشتر امیدوار باشیم، دست بالای مجاهدین در میادین نبرد و پریشان حالی و پراگندگی دشمنان بیشتر امیدوار مان می کرد، خلاصه و در یک کلام هر لحظه و هر ثانیه اش خاطره بود و بیاد ماندنی الحمدلله حمداً کثیرا.
✍️ #عبدالمجید ایوبی کابل
دهم حوت سال ۱۴۰۲ ه ش

غزه در سوگ و زیر بمباردمان ظالمانه اسرائیل و اما جهان بی تفاوت!

فلسطینی ها زیر بم افگن های اسرائیل و اما جهان در نظاره!

اگر گاهی در کتاب های تاریخی با رویداد های مواجه می شدیم که در آن مستبدان و ظالمان تاریخ, خون مردم را به ناحق ریخته بودند، بابت آن اشک می ریختیم و تأسف می خوردیم که ای کاش چنین نمی شد و یا با خود می گفتیم ای کاش! مؤمنان در آن زمان بیدار می بودند و از آن مظلومان دفاع می کردند و یا با خود می اندیشیدیم که چرا مسلمانان آن زمان در آن مقطع خاص تن به آن همه ذلت داده اند و هزار فکر و اندیشه دیگر که فکر هر انسان با احساس و با ضمیر زنده بعد از مرور آن واقعات را مصروف می سازد وبابت آن تأسف می خورد.

اما دریغا که در زمان ما و بلکه نزدیک تر از آن در همین مقطع تاریخی که ما زنده گی می کنیم و همین حالا که من این سطور را می نویسم، مردم مسلمان فلسطین در سخت ترین شرایط ممکن به سر می برند، متجاوزان صهیونیستی «اسرائیل » با حملات و بمباردمان های کور کورانه در همین چند روز محدود تعداد زیادی از مردم مظلوم غزه اعم از کودکان، زنان و مردم ملکی را به شهادت رسانده اند.

آمار شهدا، مجروحین و اطفالی که به شهادت رسیده به حدی بلند است که انسان با ضمیر و وجدان زنده را نمیگذارد آرام بگیرد آخرین آماری که وزارت صحت غزه تا به امروز (سه شنبه مؤرخ ۲عقرب سال ۱۴۰۲ ) به اشتراک گذاشته است: « آمار قربانیان تجاوزات رژیم صهیونیستی ۵۰۸۷ شهید شامل ۲۰۵۵ کودک و ۱۱۱۹ زن و ۱۵۲۷۳ مجروح است» با دیدن این آمار بلند آنچه روشن می شود اینست که غزه آن شهر کوچکی که در حدود«۴۰کیلومتر طول و ۶کیلومتر عرض دارد» با این رقم بلندی از تلفات انسانی جز اینکه شاهد فاجعه انسانی باشد چیز دیگری تعبیر نمیشود.

فاجعه قتل عام یک ملت!

فاجعه قتل عام مردم غزه توسط متجاوزان صهیونیستی تحت حمایت غرب!

غربی که کشور ها را به جرم عدم رعایت حقوق بشر به انواع مختلف تحت فشار قرار میدهد!

آیا مردم غزه، کودکان غزه، زنان و سالمندان غزه بشر نیستند که غرب به دفاع از آنها بر خیزد؟

کجا است به قولی همان سازمان بی ملل که از این خطه (غزه)یادی کند و یا برای آرامش مردم اش چاره یی بسنجد.

سازمانی که برای خون شدن بنی یک امریکایی یا هر غربی دیگر جلسه اضطراری بر گذار می کند، آیا خون کودکان و زنان غزه ارزش خون بنی یک غربی را نداشت که برای آن جلسه یی دایر می کردند؟

کجا اند سازمان های حقوق بشر؟

آیا جنایات اسرائیل جنایت نیست؟

آیا مردم غزه بشر نیستند؟

کودکان غزه و زنان غزه بشر نیستند؟

آیا مردم غزه حق زنده ماندن (حق حیات) ندارند؟

یا به نظر غربی ها حق تنها همان چیزی است که غربی ها می خواهند و بس!

تنها همان های حق دارند و از حقوق شان دفاع می شود که مطابق میل غربی ها و به فرمایش آنها زنده گی می کنند و به دهل آنها می رقصند همان ها حق دارند و از حقوق شان که بی بندوباری و ترویج انواع فساد است دفاع می شود. اگر بجای خون کودکان فلسطینی موضوع دور نمودن حجاب زنان مطرح می بود و یا موضوع ارزش های پوشالی غربی مطرح می بود آنگه چشم سازمان حقوق بشر و چشم سازمان ملل باز می شد و همه چیز را با ذره بین می دیدند و مرتکبین جنایت را به سخت ترین جزای ممکن مجازات می کردند اما حالا که هیچ ارزش غربی در وسط نیست، فقط موضوع خون فلسطینی مطرح است که مسلمان هستند و برای آن سازمان ها ارزشی ندارد که ندارد بلکه بخشی از مأموریت شان همین «ریختاندن خون مسلمان » است. پس گلایه یی از آنها نیست چون ریختاندن خون مسلمان بخشی از مأموریت آنها است اگر چنین نبود قطعاً تابه اکنون کاری می کردند و جلو جنایات اسرائیل را می گرفتند که تا به اکنون ما شاهد هیچ نوع حرکت آنها برای بهبود وضعیت نیستیم.

مردم غزه به شکل بی رحمانه و ظالمانه از طرف صهیونیست های وحشی اسرائیل بمبارد می شوند!

اما جهان نظاره گر است.

امت اسلامی و کشورهای عربی را عده یی حکام مزدور به گروگان گرفته اند و خود خاموش نشسته و نظاره می کنند به این هم بسنده نکرده و در خفا از همان اسرائیل جنایت کار حمایت می کنند.

حکام عرب اگر با غیرت ایمانی کاری نکردند که نکردند حتی از غیرت عربی و قومی نیز محروم هستند، ای کاش اگر بخاطر ایمان و اسلام غیرت شان به حرکت نیامد بخاطر قومیت و عربیت این غیرت خوابیده شان به حرکت می افتید و عکس العملی از خود نشان میدادند که ندادند و یا حد اقل با آن جنایت کاران صهیونیستی مقاطعه می کردند که نکردند، اگر مشرکین عرب قبل از اسلام این وضعیت حکام فعلی عرب را میددیند به روی شان تف می کردند و از ایشان بیزاری می جستند.

فاجعه غزه که اکنون رخ میدهد و جهان نظاره گر آنست، چیزی نیست که ما آنرا از اوراق تاریخ نقل کنیم بلکه این فاجعه المناک در دم دو دیده ما رخ میدهد و اما مرز های ترسیم شده توسط شیاطین انسی(غربی ها) مانع آن می شود که ما کاری برای آزادی آن برادران مظلوم مان از چنگال اسرائیل (سفاک)انجام داده بتوانیم. مرزهای که توسط غربی ها در سرزمین های اسلامی ترسیم شده و ما را «پارچه پارچه نموده است» و هر پارچه یی را به مثابه طعمه شکار برای وعده های غذایی خویش در نظر گرفته است و هر وقتی خواسته باشد از میان پارچه ها قسمتی را بردارد برمیدارد چون قسمت ها و پارچه های از هم جدا شده عکس العملی از خود برای دفاع از پارچه دیگری نشان نمی دهد تا اینکه نوبت خودش فرا برسد و آن گاه کاری از دستش ساخته نمی شود.

این است حال و رزو امت اسلامی که همانند پارچه های از هم گسسته با مرز های ترسیم شده توسط غرب و حکام فروخته شده و نوکر، توان هرنوع همکاری با برادران فلسطین از آنها ربوده شده است.

طفل فلسطینی زیر بمب های اسرائیل در خاک و خون می غلتد، خواهران فلسطینی مان مظلومانه به شهادت میرسند و برادران فلسطینی ما شهید و زخمی می شوند، اما کاری از دست ما ساخته نیست، این واقعاً درد ناک است که برادران ما زیر آواره ها و بمب های اسرائیل جان میدهند و اما ما فقط نظاره می کنیم و تعداد شهدا و مجروحان را حساب کرده و منتظر روز بعد و قربانی های جدید هستیم وبس و تاریخ همه این موارد را ثبت خواهد کرد.

حال برای امت اسلامی است که بیدار شوند و نفاق را کنار گذشته و متحد شوند، اسرائیل و هر اشغالگر دیگر فقط با استفاده از نفاق و تفرقه افگنی سرزمین های اسلامی را تسخیر می کنند و دست نشانده های شان را در آن به حاکمیت می رسانند و بدین گونه برنامه های شوم شان را در سرزمین های اسلامی پیاده می سازند در حالی که امت اسلامی را توسط همان حکام دست پرورده شان گروگان گرفته اند و فکر جوانان و نسل ها را مسموم نموده اند تا جایی که بخش بزرگی از بدنه امت اسلامی برای منافع آنها می اندیشند و برای ارزش های پوشالی آنها و تطبیق آن ارزش های پوشالی در سرزمین های اسلامی فکر می کنند.

جوانان امت اسلامی!

شما میراث یک تمدن بزرگ را به شانه می کشید و مسؤلیت تان بس بزرگ است.

شما برای نجات این انسانیت خفته و مرده قرن معاصر که این همه جنایت را یا نمی بیند و یا هم اگر می بیند برای آن توجه می تراشد مسئول هستید، این وجدان های مرده را فقط و فقط با نور ایمان می توان زنده نمود ایمان آن گوهر با ارزشی که انسان از آن ارزش واقعی را در می یابد آن گوهری که غربی ها از آن محروم اند.

ایمانی که پرسش های اساسی زنده گی را پاسخ میدهد و زنده گی را معنی می بخشد.

پس وظیفه و مسئولیت ما و جوانان ما اینست که هرچه بیشتر با دین مان متمسک شویم و با هر طریق ممکن از برادران فلسطینی ما حمایت کنیم و لو آن حمایت با دعا، قلم، خطبه و یا هر روش مناسب دیگر باشد.

دهم ربیع الثانی ۱۴۴۵ ه ق

۲۵ عقرب سال ۱۴۴۲ه ش

کابل

#فلسطین #غزه #جهان_خاموش #جنایات_صهیونیست #بمباردمان #اسرائیل

#شفق_ایوبی




خلقت انسان وظرافت های عجیب!!!

اگر انسان برای لحظه یی روی، پیچیده گی وظرافت اعضای وجود خویش فکر کند نه فراتر از آن، برای اینکه به حق برسد و حق را در یابد برایش کافی است.

تمام اعضای انسان ویژه گی های منحصر به فرد و ظرافت های خویش را دارند که انسان عاقل و عاری از تعصب را متوجه خالق باریک بین و آگاهی می سازد که این همه اعضا را برایش اعطا نموده است و در پهلوی آن وظیفه بزرگی را نیز به وی سپرده و وی را مکلف به عبادت خویش نموده است، چون الله متعال از خلقت بیهوده بری است و انسان نیز بیهوده و هرزه آفریده نشده وزنده گی اش هرزه و بیهوده نیست آنگونه که ملحدین فکر می کنند، بلکه خلقت انسان با هدف و با ارزش والای است.

حال یکی از قسمت های وجود انسان را به بررسی می گیریم و می بینیم که با وجود جسامت کوچک اش چه کار های بزرگ و حیاتی را در عضویت ما انجام میدهد.

نفرون:

ساختار میکروسکوپیک، وظیفوی و ساختمانی کلیه ها است، یعنی چگونگی کار کلیه های ما بر می گردد به کار همین ساختمان های کوچک بنام نفرون،

در هر کلیه یک شخص سالم و بالغ حدود ۱ تا ۱.۵ ملیون نفرون وجود دارد، این ساختار کوچک از یک جسمک کلیوی ویک تیبول ساخته شده است، نفرون با همین ساختار کوچک اش وظیفه مهم وبزرگی را به عهده دارد، تمام مواد زهری وزاید میتابولیکی را همرای آب اضافی از پلازما خارج می سازد و برخی از مواد لازم را به خون اضافه می کند و از عبور مواد مفید مانند حجرات خون جلو گیری می کند و برخی از مواد را تنظیم می کند تا کم وبیش نشود، مانند الکترولایت ها.

خوب تا اینجا دانستیم که این ساختمان کوچک و میکرسکوپیک با و جود جسامت کوچک اش وظیفه بزرگی را بدوش می کشد تا جایی که اگر این ساختمان کوچک وظیفه اش را به درستی انجام ندهد نیاز به ماشین ها، وسایل بزرگ و افراد مسلکی داریم تا این وظیفه را انجام دهد، با آن هم ماشین نمی تواند با حساسیت وظرافتی که این ساختمان این وظیفه را انجام میدهد انجام دهد، اگر کلیه های ما کار نکنند، به این معنی است که نفرون های ما کار نمی کنند و نیاز به هیمودیالیز داریم، تا مواد زائد یوریا ، کریاتینین و آب اضافی را خارج نماید که این کار نیاز به وسایل افراد مسلکی وهزینه بزرگی دارد، آیا گاهی شکر این نعمت بزرگ پروردگار را به جا آورده ایم، اگر از بزرگی کار این ساختمان کوچک نمیدانید ارزش کار این ساختمان کوچک بنام نفرون را از مریضان و مریض دارانی بپرسید که به علت عدم کار کرد کلیه های شان مجبور اند هر از گاهی به شفاخانه و مرکز در مانی تشریف ببرند تا تحت هیمودیالیز قرار بگیرند، آیا منصفانه است چنین بگوییم که این ساختمان کوچک وظریف خود به وجود آمده است، قطعاً که نه بلکه انسان منصف وبه دور از تعصب میداند و متوجه می شود که این ساختمان کوچک و تمام جسم انسان و فراتر از آن همه کاینات خالقی دارد، باریک بین و آگاه، پس بجای تعصب تحقیق کنید ومنصفانه بیندیشید، حقیقت را در می یابید، چون حقیقت روشن تر از آفتاب است، اگر نور افتاب از فاصله دوری بما می رسد، اما اعضای و جود ما که به ما خیلی نزدیک اند و هر لحظه زنده گی ما به کار کرد خوب آنها بستگی دارد، نفرون یک نمونه کوچک بود، از اعضای بی شماری که در وجود ما هستند و هر عضو وجود ما کار های بزرگی را انجام میدهد که اندک فکر انسان را وا می دارد تابه خالق آگاه وباریک بین خویش پی ببرد.

✍️شفق ایوبی

به سوی اسلام

حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت می کند :

به سوی اسلام

همه ما خیلی با او تندی می کردیم . چهل سالش شده بود و یک باره ادعای پیغمبر شدن از جانب الله را داشت. در شهر مان مکه ، تعداد آدم هایی که مثل او فکر می کردند ، روبه افزایش بود ، باید برای متوقف کردن شان کاری می کردیم . با دوستانم نقشه یی کشیدیم و گفتیم «اگر رهبرشان ،یعنی محمد ، را از میان برداریم دیگر چیزی بنام اسلام در میان نخواهد بود .» از آنجا که من جسور ترین فرد در میان دوستانم بودم ،فوراً برخاستم و به محل تجمع مسلمانان رفتم . شمشیرم را هم با خود بردم .

در راه ، یکی از دوستان امینم پرسید : «کجامی روی؟» گفتم : «می روم که محمد را بکشم .» دوستم گفت : «چه خوب! اما قبل از محمد از اقوام خودت شروع کن ! خواهرت و همسرش سعد، خیلی وقت است که مسلمان شده اند !»

از عصبانیت دیوانه شدم . مسیرم را تغیر دادم و به سمت خانه خواهرم دویدم . صدا هایی از داخل می آمد. حتماً چیزهایی را می خواندند که محمد مدعی بود از سوی خدا آمده است ! با مشت به در زدم و داخل شدم .گفتم :«چه بود آنچه می خواندید ؟ زود آن را به من نشان دهید !» خواهرم که از ترس به خود می لرزید گفت : «چیزی نمی خواندیم » یک سلی به او زدم ، همسرش را هم کنار زدم . خواهرم که تا آن روز با نهایت احترام با من رفتار می کرد ، در روی من ایستاد و گفت : «خیلی خب ! بشنو ، ما مسلمان شده ایم .

هر کاری می خواهی بکن ، ما نمی ترسیم .»

خواهرم را که در آن حال دیدم ، چیزی در درونم تغیر کرد . با صدای نرمی گفتم : «نترسید . در مورد چیزهای که خواندید کنجکاوم . از کجا می خواندید ؟ به من نشان دهید .» خواهرم با ترس ولرز کاغذی را که آیات قرآن در آن نوشته شده بود ، بیرون آورد .

در مکه، من از کسانی بودم که خواندن و نوشتن می دانستند. همین که شروع به خواندن نوشته های کاغذ کردم ، نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم .

چه بودند این سخنان شکوهمند ! قطعاً ،محمد صلی الله علیه وسلم نمی توانست این ها را از خودش ساخته باشد .

در آن لحظه ، باتمام قلبم ایمان آوردم که این ها سخنان الله است . بلافاصله، از خانه خواهرم بیرون زدم و به محل تجمع مسلمانان رفتم ،اما این بار نیتم کاملاً متفاوت بود .حالا می خواستم به آقایم پیغمبر عزیز مان صلی الله علیه وسلم ایمان آوردنم را اعلام کنم.

برادران مسلمانم خیلی زیبا ازمن استقبال کردند.

یکی از انسان های که خیلی دوستش داشتم آنجا بود ،

عموی پیغمبر عزیز مان صلی الله علیه وسلم ، حمزه رضی الله عنه او چند روز پیش از من مسلمان شده بود .تا آن روز، با برادران مسلمانم دعوا هایی کرده بودم ،

اما هیچ‌ کدامشان با حرف زدن از این موضوع من را شرمنده نکردند .

در مقابل ، همه یک چیز می گفتند:

«الله، زیبایی اسلام را به تو نشان داد. راه درست را یافتی

ای عمر ! به جمع ما خوش آمدی! »

برگرفته از کتاب ۳۶۵ روز بایاران پیامبر صلی الله علیه وسلم

نویسنده:طه کلنج

مترجم: مجتبی مرادی

نشر : احسان

تهیه و ترتیب ✍️: شفق ایوبی

نیم نگاهی به گذشته های تاریک و اما آینده درخشان کشور عزیز مان افغانستان!

ما از کجا به اینجا رسیدیم

مروری گذرا به گذشته های تاریک و اما مستقبل درخشان!

تجاوز ظالمانه شوروی و جنگ های خانمان سوز داخلی پسا اشغال شوروی که باعث مهاجرت، فقر چور، چپاول، فقدان امنیت، بی سوادی، ویرانی زیرساخت ها، ویرانی قریه جات ومحلات مسکونی و هزار نا هنجار دیگر گردیده بود؛ در این مرحله حساس و المناک، کشور ما به کسی نیاز داشت که این همه زخم ها را مرهم می گذاشت و بد بختی های بجا مانده از اشغال و پسا اشغال را به بهترین وجه ممکن حل می کرد ومهم تر از همه اینکه، برای حفظ جان و مال مردم و حفظ امنیت فزیکی مردم که در آن زمان به گمشده می ماند، که کسی امید پیدا شدنش را نداشت و به رؤیایی شباهت داشت که تحقق آن نا ممکن به نظر می رسید کاری می کرد؛ اما این مسؤلیت خیلی سترگ بود، مسؤلیتی که احزاب جهادی آن زمان، نتوانستند آن را به عهده بگیرند نه تنها این بلکه خود باعث بد بختی دوچندان گردیدند و برای بدست آوردن قدرت کشور را به جهنمی تبدیل نمودند، که زنده گی در آن نا ممکن به نظر می رسید و هر حزب در تلاش آن بود تا قدرت را تصاحب کند و لو به هر قیمت باشد مهم نبود که ملت در چی وضع قرار دارد و جنگ های قدرت طلبانه شان چی خساراتی برای مردم و کشور وارد می کرد، تنها موردی که نزد آنها مهم بود رسیدن به چوکی بود وبس که این امر خود باعث گردیده بود که بد بختی ها چند برابر شوند و آسیب های بیشتری به مردم برسد، جالب تر و درد آور تر از همه اینکه جهانیان، سازمان های بین المللی و سازمان های که مدعی حقوق بشر بودند، تنها نظاره گر آن وضعیت اسف ناک بودند و بس و گاهی هم برای تأمین منافع شان حزب خاصی را حمایت می کردند که این امر خود باعث پیچیده شدن اوضاع می گردید، خلاصه افغانستان تبدیل شده بود به میدانی که هر کشوری در آن برای منافع خود کاری می کرد و هر سازمان و کشوری در صدد کسب منافع بیشتری بود بدین گونه بیشتر مداخله می کردند تا سهمی فزون تر داشته باشند یا بهتر است بگوییم افغانستان به بازار سهامی تبدیل شده بود که مشترکین که همان مداخله گران بودند در صدد بدست آوردن سهام بیشتر بودند..؛ خلاصه کلام اینکه آینده کشور، امنیت مردم، اقتصاد مملکت و حتی حیات مردم افغانستان برای آنها ارزشی نداشت و کاری برای برون رفت از آن وضع انجام ندادند.

در همچو شرایط حساس و خطیر؛ ملا محمد عمر مجاهد رحمه الله با مجاهدین مخلص آن زمان برای از بین بردن فساد، اعاده امنیت و حفظ نوامیس و ارزش های دینی مردم دست به جهاد مسلحانه زدند، آنها با استقبال و حمایت گرم ملت مواجه شدند، همه ملت بدون در نظر داشت سمت و زبان از حرکت جدید حمایت نمودند چون حرکت جدید به مثابه فرشته نجات بود که در آن شرایط سخت و دشوار در پهلوی ملت قرار گرفت و برای احیای آرمان های دیرینه مردم قدم برداشته بودند تا آن همه بد بختی ها را برداشته و امنیت را تأمین کنند که چنین هم کردند تا جایی که بیشتر از ۸۰٪ از جغرافیای کشور زیر حاکمیت امارت اسلامی قرار گرفت زورگویی پایان یافت، امنیت تأمین گردید و آهسته آهسته برای آبادی کشور نیز اقداماتی صورت می گرفت و مردم تازه احساس آرامش می نمودند و نفس راحت می کشیدند، نا امنی به امنیت تبدیل شده بود و امید های پژمرده دوباره شگوفا می شدند، از همه جا بوی سعادت وپیش رفت به مشام می رسید، برای نظام تعلیمی و تحصیلی توجه صورت می گرفت و دست مداخله گران کوتاه گردیده بود و امید های خصمانه دشمنان این خطه به نا امیدی تبدیل شده بود و سازمان های کفری یی که برای تطبیق برنامه های خصمان شان مبالغ هنگفتی را مصرف کرده بودند، هر روز نا امید و نا امید تر می شدند، کشور های که منافع شان را در جنگ می دیدند نیز از امنیت و آرامش حاکم در آن زمان مأیوس به نظر می رسیدند، اما برعکس مسلمانان جهان و علمای بزرگ وبیدار جهان اسلام نهایت مسرور و شادمان بودند و حق شان بود که باید چنین می بودند، چون بعد از سقوط خلافت عثمانی چنین حاکمیتی را شاهد نبودند، حاکمیتی که به فرمایشات صلیبی ها نه بگوید و برای ارزش های والای اسلامی خویش ارج بگذارد و برای تطبیق شریعت اسلامی آستین بالا بزند و برای ترویج علوم و فرهنگ اسلامی نهایت سعی و کوشش خود را به خرچ‌ دهد، واقعاً چنین حاکمیت مبارک ارزش آن را داشت که مسلمانان جهان وعلمای جهان اسلام برای آن شاد مان شوند و برای بقا و استحکام آن دست به دعا بردارند.

مردم افغانستان تازه نفس راحت کشیدند چون دیگر مسلح و تفنگ دار، آن تفنگ دار قبلی نبود که امنیت، جان، مال و ناموس اش را تهدید کند، بلعکس تفنگ دار جدید کسی بود که نه تنها اینکه بالای وی ظلم روا نمی داشت بلکه دست ظالم را کوتاه ساخته بود و مظلومانی را که سالیان دراز زیر ظلم وشکنجه قرار داشتند از ظلم ظالمان و مستبدان آن زمان نجات داده بودند، که این امر خود باعث شگوفایی امید های پژمرده در بین مردم گردیده بود، ملتی که سالیان دراز را تحت فشار، ظلم و استبداد متجاوزان شوروی سپری نموده بودند وبعد از آن توسط دزدان ارزش های جهادی و پاتک سالاران و محبین قدرت شکنجه شده بودند.

تحقق رؤیا ها و امید های شان را در حاکمیت جدید می دیدند، چون همین حاکمیت جدید بد بختی های بی شماری را از کشور شان برداشته بودند، جنگ های خانمان سوز داخلی با انواع شکنجه های ظالمان، غیر انسانی، آذار و اذیت که قلم از نوشتن آن عاجز است را مردم خوب به یاد داشتند و هنوز بقایای تانک ها و مهمات جنگی شوروی که مردم از آن خاطره های تلخی داشتند را به دو چشم سر میدیدند،

و می دانستند که همین امارت اسلامی بود که همه آن ناهنجاری ها را نقطه پایان گذاشته بود، همین امر باعث شده بود که مردم امید های شان را با آن حاکمیت گره بزنند و تنها در همان حاکمیت برای تحقق رؤیا های دیرینه شان فکر کنند، چون همان حاکمیت ملت را از جنگ و در بدری نجات داده بود و کشور شان را از تجزیه نگهداشت، مردم میدانستند که کشور شان بعد از سالیان دراز جنک و بد بختی تازه به دست صاحبان دلسوزی افتیده که در صدد مداوای زخم های دیرینه آن هستند؛

در همان شرایط که همه مردم برای فردای بهتر رؤیایی شان شاد و مسرور بودند و برای تحقق آرمان های شان لحظه شماری می کردند که در پهلوی آزادی کشور جشن آبادی و شگوفایی را نیز تجلیل کنند، اما دشمنان دیرینه دین ما آن وضعیت را بیشتر از آن تحمل نتوانستند، آرامی ملت ما و قطع امید های شوم و نحس شان برای آنها سنگین تمان شد، دشمنانی که در گذشته نیز برای تأمین منافع شان بالای گروها و حلقات حزبی خاصی سرمایه گذاری کرده و ملیارد ها دالر را در این راه مصرف کرده بودند، چطور می توانستند دست از همه منافع شوم شان بردارند، همان بود که یک بار دیگر کشور ما را مورد تجاوز قرار دادند و ملت مظلوم ما را که تازه نفس راحت کشیده بودند یک بار دیگر مورد تجاوز نامشروع وظالمانه شان قرار داند و این دقیقاً سال ۲۰۰۱ بود و متجاوز این بار کمونست های شوروی سابق نه بلکه صلیبی های خون آشام غربی بودند که دشمنی دیرینه با امت اسلامی داشتند و با همان روحیه جنگ های صلیبی به کشور ما تجاوز نمودند و همان گونه به شکل وحشیانه و ظالمانه در برابر مردم قرار گرفتند، اما با بهانه های واهی و میان تهی که هیچ اساسی نداشت، علت اساسی این تجاوز همان بود که گفتیم، قطع منافع و اهداف خصمانه شان، که قبلاً از طریق عناصر نوکر شان بالای آن سرمایه گذاری کرده بودند.

نا گفته نماند که همان عناصر خاین، مزدور و نوکر غرب در امر تجاوز و اشغال کشور توسط صلیبی ها تا اخیر با صلیبی ها در برابر ملت همراه وهمگام بودند.

تجاوز صلیبی ها که در رأس آن امریکا و ناتو قرار داشت به مراتب ظالمانه تر و وحشیانه تر از تجاوز شوروی بود. تجاوز صلیبی ها با طیاره های غول پیکر B52 آغاز گردید، آن هم

در برابر ملت تهی دست و بی سلاح، متجاوزان در نخست خیلی مغرور بودند و همین غرور وحشیانه شان باعث شد که به خواست های منطقی امارت اسلامی تن ندهند، بزرگان امارت اسلامی در آن زمان خواستار حل معضل از طریق مفاهمه و گفتگو شدند، اما قلدران و بد معاشان صلیبی اصلا به آن توجه نکردند و مستقیماً دست به حمله نظامی زدند، بالای ملتی که تازه از شر اشغال شوروی رهایی یافته بود و روزها و شب های سخت جنگ های داخلی راپشت سر گذاشته بودند، هنوز بوی باروت و دود و خاک تجاوز شوروی از کوچه ها و سرک ها دور نشده بود که متجاوز صلیبی با چهره وحشتناک تر از متجاوز شوروی پا به این خاک گذاشت. نخستین شب های ظالمانه و تاریک اشغال صلیبی با کشتن و قتل عام کردن مردم عام و از بین بردن زیرساخت های کشور آغاز گردید. نخستین بم ها را بالای مردم عام و زیر ساخت های کشور پرتاب کردند و این دلیل روشن به دشمنی آشکار شان با مردم عام بود که زیرساخت ها و مردم عام را هدف قرار می دادند.

اما سوال اینجاست که مردم عام و زیر ساخت های کشورچی گناهی داشتند؟ به جز از اینکه دشمن خونخوار غربی به اینگونه برای خود دست آورد ثبت می نمود، دست آورد ظلم و وحشت!!!

اما عده یی بیچاره و نمیدانم احمق باز به این امید بودند که امریکا برای شان کشور را بسازد امریکای که زیرساخت های کشور قصداً هدف قرار میداد و مردم عام را به گونه قصدی بمبارد می نمود، چگونه ممکن بود کشور را بسازد و یا کاری برای آبادی انجام بدهد، نمیدانم حماقت هم حدی دارد و یاخیر، خوب این طبقه که خواب ساختن کشور توسط امریکا را به سر می پروراندند بیشتر برده ها و نوکران امریکا و ناتو بودند نه مردم عام، پس ارزش گلایه را هم ندارند، چون برای آنها خون هموطنان شان ارزش نداشت و تنها جیب ها وتمایلات شیطانی شان برای شان مهم بود وبس.

از آغاز تجاوز ظالمانه غربی ها تا پایان آن دور تاریک همه روزه بمبارد های کور کورانه بالای خانواده ها و منازل مسکونی ، چاپه های شب هنگام بالای مردم عام و به زندان کشاندن علما و مردم عام و بی گناه ادامه داشت، در هیچ محله و روستایی کسی از چاپه ها و بمبارد های شب هنگام آنها در امان نبودند، صدای دلخراش طیاره های بی پیلوت و B52 خوشی و آرامش را از مردم ربوده بودند تا جایی که کودکان و نوجوانان دچار مشکلات روانی گردیدند بدین گونه امنیت را از مردم ربوده بودند و کشور تبدیل شده بود به غم کده یی که به جز از خبر ویرانی، کشتار و قتل عام، چیز دیگری در آن شنیده نمی شد، مردم مأیوس و نا امید بودند، نا امید از زنده گی و زنده ماندن، سر خط اخبار رسانه ها تعداد کشته شده های توده های مردمی بود و تعداد عروسی ها، جنازه ها و اماکن مسکونی که بمبارد می شدند، آن وضعیت ناگوار سبب شده بود که مردم بیشتر از مجاهدین امارت اسلامی حمایت همه جانبه داشته باشند و سنگر های جهاد را با حضور شان گرم تر نگهدارند، جهاد ملت در برابر این تجاوز آشکار با همه مشکلات موجود ادامه داشت و مجاهدین با انواع مشکلات دست از جهاد برنمی داشتند و تا اخیر در برابر اشغالگران صلیبی مردانه وار ایستادند و جهاد نمودند تا اینکه بانصرت الله متعال دشمنان صلیبی ذلیلانه شکست خوردند و کبر وغرور کاذب شان به ذلت واقعی مبدل گردید و ذلیلانه و سر افگنده اخراج گردیدند و شایسته چنین شکست مفتضحانه بودند چون به ناحق به این سرزمین تجاوز نموده بودند و سرنوشتی که باید با آن روبرو می شدند، روبرو شدند، در مدت بیست سال اشغال در نتیجه جهاد و مقاومت ملت مسلمان افغانستان

چنان ضربات سنگین را متحمل شدند، که دیگر ادامه آن وضعیت برای شان دشوار شد، حملات برق آسای فدائیان تقبلهم الله چنان وضعیت اشغالگران را وخیم نموده بود که دیگر افغانستان تبدیل شده بود به تنوری که افتیدن در آتش آن تنور را هر لحظه انتظار می کشیدند، تنها فاصله اشغالگران صلیبی تا مرگ، رفتن مجاهد استشهادی به محل تجمع و جا های بود و باش شان بود وبس که فرار از این گزینه برای اشغالگران همان فرار از کشور بود و راهی غیر از آن نداشتند، نشست قطر تنها فرصت گریز وبیرون رفت را برای شان مساعد نمود وبس علت فرار اشغالگران نصرت الله متعال با مجاهدین، حملات برق آسای مجاهدان استشهادی، جهاد مجاهدین و مقاومت ملت بود نه چیز دیگر. تا جایی که از آنطرف عساکر تازه نفس می آمد اما از این طرف با تابوت اجساد تکه تکه شده و سوخته عساکر شان را که در میادین نبر کشته شده بودند انتقال می دادند، ادامه چنین وضعیت را قطعاً تحمل نمی توانستند و بالفعل با کمبود نیروی بشری مواجه بودند، فشار این جنگ از نگاه اقتصادی نیز به مراتب سنگین تر از وضعیت نظامی بود، که صلیبی آنرا تحمل می کردند همین امر سنگینی فشار نظامی و اقتصادی و کمبود نیروی بشری بود که باعث شکست صلیبی های امریکایی و اروپایی گردید، که در نتیجه مجاهدین امارت اسلامی با نصرت الله متعال پیروز گردیدند، پیزوزی یی که در حقیقت پیزوزی ملت مسلمان افغانستان بود( پیروزی ملت مسلمان و مجاهد پرور افغانستان در برابر صلیبی ها و نوکران ایشان) که در نتیجه آن حاکمیت نظام امارت اسلامی شکل گرفت، همان نظامی که ملت مسلمان افغانستان بیست سال برای حاکمیت آن قربانی دادند نه با رأی بلکه با خون، حالا عده یی نمیدانم بی خبر آمده و می گویند که این نظام با رأی به قدرت نه رسیده باید به آرای مردم مراجعه کند تا از آن طریق به قدرت برسد و الا از نظر آنها که تحت تأثیر فکر غربی ها رفته اند این نظام مشروع نیست، که این نظر خیلی احمقانه و غیر منصفانه است، خوب نظامی که ملت برای حاکمیت آن بیست سال متوالی خون داده باشند، برای مشروعیت اش چی نیازی به آرای تقلبی مردم دارد، بالا ترین درجه مشروعیت همین است که مردم از آن نظام با جان و دل حمایت کردند نه اینکه برای به کرسی نشاندن اش پلو بخورند و انگشت رنگ کنند، که نتیجه آن نوع انتخابات برای همه گان روشن است بلکه روشن تر از آفتاب است که در آن انتخابات ها تنها چیزی که سرنوشت ساز است پول است وبس و کسی در آن برنده میدان است که پول بیشتر مصرف کند.

حاکمیت امارت اسلامی تحقق آرمان ملیون ها شهید، ملیون ها مجاهد و تحقق آرمان یک امت است.

پس نیازی با تأیید دموکرات ها ندارد، چی دموکرات ها آنرا بپسندند و یا از آن اعرض کنند مهم نیست، آنچه مهم است اسلام عزیز است و آرمان ملت مجاهد پرور افغانستان و بس.

اشغالگران به قصد آبادی افغانستان نه بلکه برای تأمین منافع خود شان به اینجا آمده بودند، که دربیست سال حضور شان در پهلوی جنایت های بی شمار نظامی، در عرصه فرهنگی نیز آسیب های به این ملت وارد نمودند که جبران آن آسیب ها به هزینه های هنگفت و زمان طولانی نیاز دارد، با این هم بسنده نکرده و اساس و بنیاذ اقتصاد کشور ما را از بین برده و ملت ما را جیره خوار و مفت خوار عادت نمودند که فقط وابسته به کمک های آن ها باشند و در صورت قطع کمک های خارجی نفس کشیدن برای شان مشکل به نظر می رسید چی برسد به زنده گی کردن وادامه حیات، این بزرگترین و خطرناک ترین حربه یی بود که در پیش گرفته بودند، چون حس آزادی خواهی را از مردم صلب می کردند، ملتی که وابسته باشد چگونه می تواند برای آزادی خود بیندیشد، خلاصه کلام ملت افغانستان را از نگاه اقتصادی در بد ترین وضع ممکن قرار داده بودند و از نگاه فرهنگی نیز آسیب های به پیکر این ملت وارد نموده بودند که التیام آن مدت ها زمان می برد، تا آن ذهنیت های مسموم شده دوباره تنویر گردند.

حالا مسؤلیت قشر باسواد، چیز فهم و آگاه است که در پهلوی نظام قرار گرفته و در ترمیم افکار تخریب شده و مسموم همگام با نظام دست به کار شوند تا آسیب های ناشی از اشغال را مداوا کنند.

اقدامات نظام حاکم در راستای بهبود وضعیت اقتصادی کشور ستودنی است و اما برای اینکه نتایج اقدامات نظام را شاهد باشیم زمان لازم دارد، که همین امر باعث مأیوسی عده یی می شود و اما اگر کمی عاقلانه و منصفانه بیندیشیم در می یابیم که فقر فعلی مردم نتیجه کار و ثمر اشغال است چون هیچ برنامه یی برای بهبود اقتصاد کشور ما نداشتند، بلعکس ملت را طفیلی تربیه نموده بودند، تا بدون حضور آنها امیدی برای حیات نداشته باشند و حیات خود را وابسته به کمک آنها بدانند، بدین گونه فقط به حضور آنها وابسته باشند وبس، که همین امر باعث شد عده یی از بال طیاره ها به زمین بیفتند و اما در اینجا زنده گی کردن بدون حضور آنها را تحمل نتوانستند چون قبل از اینکه کالبد شان بمیرد فکر شان شکست خورده و مرده بود و زنده گی کردن بدون حضور خارجی ها برای شان ناممکن به نظر می رسید و اما حقیقت چیز دیگری بود، حقیقت این بود که اشغال گران زنده گی را برای مردم سخت و دشوار نموده بودند وکشور را به ویرانه مبدل نموده بودند که اینک بعد از اخراج شان امنیت صد فیصد تأمین گردیده است و همه روزه شاهد تطبیق پروژه های حیاتی بزرگ وبزرگتری هستیم که میتواند ملت را از فقری که با آن دست و پنجه نرم می کنند به فضل و احسان پروردگار نجات بدهد ان شاءالله.

آبهای کشور مهار می گردد، سرک ها (شاهراه) ها بصورت اساسی ساخته می شوند، معادن استخراج می گردند، معاشات از بودیجه عادی تأمین می گردد، فساد به صفر تقرب نموده و مفسدین نا امید گردیده اند، زورگویی، ظلم و غصب پایان یافته و شهر ها آباد می گردند ومهم تر از همه اینکه امنیت و آرامش بی پیشینه و سرتاسری تأمین گردیده و مردم بدون هیچ نوع تشویش به زنده گی شان ادامه میدهند دیگر نه چاپه یی است و نه شب خون، نه زندانی است و نه بمباردی، نه فیر هاوان دیسی است و نه هم صدای دلخراش بی پیلوت.

افغانستان امن است و مردم آن آرام و راحت و اما دشمنان مردم افغانستان نگران اند و پریشان، نگران از آبادی و پریشان از اینکه دیگر در این سرزمین جایی برای فرمایشات شان نیست.

و اما جالب اینجا است که تا زمانی که مردم ما به ناحق زیر بم های ناتو کشته می شدند و کشور ما ویران می گردید، زمانیکه زیر ساخت های کشور ما هدف حملا بی رحمانه B52 قرار می گرفت، زمانیکه مردم ما اعم از مردان، زنان و کودکان مظلومانه به شهادت میرسیدند، مدارس، مساجد، مکاتب، شفاخانه ها و کلینک ها ظالمانه بمبارد می شدند، دقیقاً در همان زمان همه جهانیان ما را به رسمیت می شناختند و جهان غرب از ما راضی بود وبیشتر وسایل نظامی می فرستادند تا بیشتر کشته می شدیم و بیشتر وطن ما ویران می گردید و اما از روزی که دامن آن همه بدبختیها برچیده شده و کشور ما آباد می گردد وزیر ساخت ها آباد می گردند وامنیت تأمین گردیده است اکنون جامعه جهانی نگران است، نگران از آبادی و نگران از شگوفایی و خود کفایی ما و خیلی هم عجیب نیست چون دیگران نمی خواهند کشور ما آباد شود و ما خود کفا شویم، پس برماست که متحد شویم و از نظامی که به یاری الله متعال ما را از آن بدبختی ها نجات داده است و برای آبادی کشور مان تلاش می کند حمایت همه جانبه داشته باشیم و با دشمنان این ملت هم صدا نشویم.

✍️ #شفق_ایوبی

کابل ۱۹ ربیع الاول ۱۴۴۵

۱۲ میزان ۱۴۰۲